|
شنبه 7 / 9 / 1391برچسب:, :: 4:55 بعد از ظهر :: نويسنده : ابراهیم
زندگی جز گذر حادثه های تلخ و شرورت نگاهای درهم؛ لابلای حجم سنگین سکوت دسته ی کلاغان و جز تکرار صدای مرغ بوتیمار چیزی برایم به ارمغان نیاورد سکوت نابهنجار تلخ لحضه های غربتم، نگاه به معصومیت وجودم رشته کلام آرزویم را بریده و آخرین حرف برایم خداحافظی ، رستن نخل خیال و پوشش بغض دلم ، برای رفاقت همیشگی با تو بوده است. دست تقدیر حلقه سیاه بخت به انگشت خیالم کرد و عروسی با خاطرات تلخ و شب حجله ی فقر را تاج خوشبختی ، از پر سیاه کلاغان ، برایم ببفت. خدایا طاقت صبرم شکست... مرا ببخش به خاطر حظور بی اراده تو بر صفحه ء دفترت مرا ببخش به خاطر روزهای صاف آسمان آبی زندگانیت که تیره کردم، بام آینده ات را ، که چکیدم گل خنده ات را ..... .. نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |